شبکه افق - 23 فروردین 1401

"اشرافیت"؛ شرف، فدای شکم

بسم‌الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می کنم خدمت خواهران و برادران عزیز.

تجربه تاریخ نشان داده که خانواده های اشراف و اعیان، بچه‌هایشان معمولاً – نمی‌خواهم حکم قاطع و مطلق بکنم – معمولاً خانواده‌هایی به لحاظ تمکّن و رفاه در حد اشرافی زندگی می‌کنند فرزندان‌شان معمولاً افراد و ضعیف و آسیب‌پذیری در جامعه هستند. غالب آن‌ها را اگر شما نگاه کنید چون در طول زندگی تکیه دادند و روی پر قو بزرگ شدند غالباً بطور طبیعی افرادی خودخواه، خوشگذران، آسیب‌پذیر، تنبل، راحت‌طلب و آویزان از دیگران بار می‌آیند شاید تقصیر خودشان هم خیلی نباشد. کسانی که در شرایط سخت زندگی می‌کنند و بزرگ می‌شوند و تلاش می‌کنند روی پای خودشان بایستند و ارتباط‌شان را با خداوند یک ارتباط واقعی نه تشریفاتی قرار می‌دهند معمولاً تحمل‌شان در برابر سختی‌ها و مشکلات بیشتر است روح‌شان قوی‌تر بار می‌آید به شرطی که تعلیم و تربیت صحیح باشد در شرایط سخت به دیگران تکیه نمی‌کنند بلکه اجازه می‌دهند دیگران به آن‌ها تکیه کنند و شما تاریخ شرق و غرب عالم را نگاه کنید اغلب کسانی که تاریخ را ساخته‌اند و مسیر تاریخ را تغییر داده‌اند اغلب این‌ها کسانی بودند که در زندگی‌های مرفه، خانواده‌های مرفه بار نیامدند. پیامبران را نگاه کنید که تقریباً اکثر این‌ها در زندگی‌های مشکل با سختی و با فشارهای مختلف از جوانب مختلف بار آمدند ما تقریباً پیامبر اشراف‌زاده نداریم، پیامبر خودمان را و امیرالمؤمنین(ع) را ببینید که هر دو یتیم و در مشکلات بزرگ شدند و امروز اگر ما دوتا شاخص یا یک شاخص برای تاریخ بشر برای تکامل یا سقوط بشر داشته باشیم که این شاخص جهانی باشد پیامبر(ص) و علی(ع) است. بزرگترین مصلحان اجتماعی و انقلابی ما کسانی بودند که با مشکلات بزرگ شدند. مشکلات زندگی مثل موج دریاست. موج در دریا را می‌شود با آن دو جور مواجه شد. مشکلات در زندگی هم همین‌طور است یک وقت می‌توانید سوار موج بشوید و از موج سواری بگیرید تمام مشکلات زندگی تبدیل به امکاناتی برای رشد می‌شوند یک وقت توجه ندارید که با مشکل چطوری مواجه بشوید زیر همان موج خفه می‌شوید. تفاوت شناگر ماهر و غریق این است که وقتی یک موج، یعنی وقتی موج مشکلات واحد می‌آید یکی بلد است چطوری سوار مشکلات بشود سوار موج می‌شود از موج سواری می‌گیرد و یکی هم بلد نیست و دست و پا می‌زند و زیر موج خفه می‌شود. دقیقاً فرق آن‌هایی که در دریا غرق می‌شوند با آن‌هایی که شناگر ماهری هستند با این که یک جور موج سمت آن‌ها می‌آید در نحوه مواجهه با آن موج است. مشکلات زندگی برای همه هست و جنبه همین موج را دارد. بعضی‌ها وقتی موج می‌آید مهارت برخورد با موج را دارند، به جای این که بترسند یا فرار کند، به جای این که بی‌حساب وکتاب جلوی موج بایستند سوار موج می‌شوند و شنا می‌کنند. بعضی‌ها زیر همان موج خفه می‌شوند. یک موج است ولی دو نوع آثار دارد برای یکی خیر می‌شود و برای یکی شر می‌شود. ثروت و قدرت هم همین‌طور است بعضی از افراد و خانواده‌ها هستند که چون مرفه هستند درست با رفاه مواجه نمی‌شوند زیر رفاه‌شان خفه می‌شوند خانواده‌های بسیاری الآن داریم که این‌ها هیچ وقت گرسنه نبودند همیشه از پرخوری بالا آوردند ولی بدبخت‌ترین خانواده‌ها هستند. خودشان می‌گویند از نزدیک بپرسید ببینید چطوری است؟ می‌شود کسی 5 تا خانه و ویلا و ماشین و امکانات داشته باشد ولی زندگی‌هایشان جهنم باشد؟ 5 تا خانه دارند، ویلا دارند، مسافرت‌های خارج از کشور هر سال دو – سه بار می‌روند ولی بیچاره و بدبخت هستند یعنی رنج می‌برد بیشتر از همه قرص اعصاب می‌خورند دچار افسردگی هستند دعوا دارند، خشونت دارند، درگیری دارند لذتی از زندگی نمی‌برد. از آن طرف ممکن است کسی گرفتار فقر باشد آن هم همین‌طور. دیدید بعضی‌ها را فقر به لحاظ معنوی منحط‌شان می‌کند و بعضی‌ها غنا به لحاظ معنوی منحط می‌کند. از دو طرف هم داریم که کسانی در وضعیت اقتصادی مرفه بودند ولی دانستند که چطوری با این رفاه برخورد کنند زندگی‌شان سالم، شیرین و متعادل است و مازاد بر نیازیشان را هم در جامعه در راه خیرات جامعه منتشر کردند و پول برای آن‌ها خریت نیاروده بلکه آنها را رشد داده است. کسانی هم هستند که در مشکلات و فقر بزرگ شدند و زندگی کردند ولی فقر برایشان بهانه‌ای برای سقوط و انحطاط نشده است بلکه مشکلات فقر مثل همان امواج دریا پلکانی ساختند و بالا رفتند. و به شما بگویم بیش از 90 درصد کسانی که تاریخ بشر را ساختند در عرصه‌های علمی، انقلاب‌ها، سیاست، تعلیم و تربیت، بیش از 90 درصدشان در خانواده‌هایی بودند که یا یتیم بزرگ شده یا دچار فقر مطلق بوده و بروید در زندگی‌هایشان بخوانید که بعضی از این‌ها چیزهایی برایشان اتفاق افتاده که ما و شما نشنیده‌ایم و ندیدیم یعنی عادی زندگی‌اش بوده گاهی، زندگی بعضی از بزرگان و نوابغ را بروید بخوانید گاهی سه روز- چهار روز می‌گوید ما در خانه‌مان یک لقمه غذا برای خوردن نبود. بنابراین از این جهت گفتم که نه فقر، نه غنا، هیچ کدام بهانه‌ای نیست برای این که بگویید این رشد داد یا نابود کرد. ما فقیر منحط داریم، ثروتمند منحط داریم، مرفهی داریم که از رفاه درست استفاده می‌کند هم خودش و هم دیگران درست رشد می‌کند کسی را هم داریم که در مشکلات زندگی بوده ولی می‌تواند نه فقط مشکلات خودش را حل کند بلکه کاری می‌کند که کل جامعه به او تکیه کند و عرض کردم بروید نگاه کنید 90 درصد بزرگان تاریخ بشر و تاریخ اسلام، کسانی بودند که هرگز در زندگی‌های مرفه بزرگ نشدند و این بطور طبیعی، یکی از فواید مشکلات در زندگی است. این‌هایی که در زندگی با مشکلات بزرگ می‌شوند بعد در زندگی زود از پا درنمی‌آیند! این‌هایی که در پر قو بزرگ می‌شوند مفت می‌خورند و از اول همه چیز برایشان آماده است اصلاً این‌ها لذت زندگی را هم نمی‌چشند! آدم چه زمانی لذت خانه را می‌چشد؟ وقتی که بی‌خانمانی را چشیده باشد. وقتی با مشکلات بتواند خانه اجاره کند، سال‌ها این مشکلات را تحمل کند بعد خانه بزرگ‌تر و بهتر، وقتی که او صاحبخانه می‌شود لذت هم از خانه می‌برد. ولی کسی که در خانواده‌ای بوده و از بچگی نمی‌داند مشکلی به نام خانه چی هست؟ این در بهترین خانه‌ها هم که او را بگذارند احساس می‌کند که این چیزی نشد این که تا حالا می‌باید می‌بود، این صفر، صفر. شما فکر می‌کنید کسانی که بیشتر می‌خورند، می‌پاشند و می‌ریزند این‌ها لذت بیشتری از زندگی بردند و می‌برند؟ هرگز این‌طور نیست. ظاهرش از بیرون که نگاه می‌کنی فکر می‌کنی این‌ها بیشتر دارند از زندگی لذت می‌برند ولی در واقع این‌طور نیست لذت یک امر ذهنی – عینی است. و بخش مهمی از آن ذهنی است. یعنی نوع تلقی آدم از جهان و از زندگی و نوع توقع از خودش و از دیگران. کسانی که در خوشگذرانی، عیاشی، رفاه‌طلبی همیشه به دیگران تکیه دادند و بزرگ می‌شوند عرض کردم تحمل کوچکترین مشکلی را ندارند و با اولین مشکل در زندگی این‌ها سقوط می‌کنند. بنابراین از این جهت دارم عرض می‌کنم که مشکلات زندگی را به عنوان بدشناسی تلقی نکنید. این‌ها تهدید نیست این‌ها فرصت است. در بُعد اجتماعی به شما بگویم شما فکر می‌کنید ملت ایران اگر مشکلات جنگ و تحریم نبود، ملت ما به این قدرت می‌رسید؟ حالا هنوز اشکالات زیادی وجود دارد که همه با هم باید آن‌ها را اصلاح کنیم اما فکر می‌کنید اگر 8 سال جنگ تحمیلی نبود، امروز به این وضع می‌رسید که هیچ ارتشی در دنیا جرأت نمی‌کند به ایران حمله کند. هیچ کس جرأت نمی‌کند آن کاری که با عراق و افغانستان و لیبی و جاهای مختلف کردند هیچ ارتشی امروز در دنیا جرأت نمی‌کند این کار را با ایران بکند، فکرش را هم نمی‌کند. برای چه؟ اگر آن 8 سال مشکلات جنگ نبود ما امروز به این قدرت نمی‌رسیدیم. اگر 30 سال تحریم نبود این چیزهایی که امروز بچه‌های ما دارند می‌سازند نبود، زمان جنگ به ما سیم خاردار نمی‌دادند- من این را چند بار عرض کردم – ما در والفجر 8 غواص بودیم می‌خواستیم وارد اروند بشویم قبل از این که وارد بشویم کنار آب، مسئول ما که شهید شد به ما گفت که برادرها یک جوری تیر بخورید که این لباس‌ها سوراخ نشود! گفتم یعنی چطوری؟ گفت بالاخره خودتان یک جوری ملاحظه کنید چون این لباس‌ها کم است، گیر نمی‌آید یک جوری تیر به سر و صورت‌تان بخورد! شوخی به حرفی را می‌زد که پشت آن جدی بود. بچه‌های ما در آن لحظه وقتی وارد آب شدند وقتی ما داشتیم وارد اروند می‌شدیم احتمال این که زنده آن طرف آب برسیم نمی‌دادیم چه برسد به این که بعد برگردیم وقتی وارد آب شدیم من دقیق این صحنه را یادم هست که بچه‌ها با همدیگر کاملاً و واقعاً با هم خداحافظی کردند و گفتند احتمال این که ما بتوانیم آن طرف آب برسیم و خط را بشکنیم تقریباً وجود ندارد ولی می‌رویم. در شرایطی که لباس غواصی هیچی، سیم خاردار نمی‌دادند کار به جایی رسیده که امروز می‌بینید چه وضعی پیش آمده است. شما فکر می‌کنید اگر ‌آن تحریم‌ها و مشکلات نبود امروز این ملت قوی بود؟ چرا ملت‌های دیگر از ما،‌ همین ملت‌های کشورهای عربی جنوب خلیج فارس، شیخ‌ها و شیخک‌های مفت‌خور با این همه نفت، پولی که این‌ها خرج می‌کنند خیلی بیشتر از ماست ولی بیخ خِر این‌ها را بخواهید بگیرید، اصلاً نمی‌خواهد خِر این‌ها را بگیرید یک هفته این‌ها را محاصره کنید چون این‌ها آب خوردنی‌شان را هم از بیرون برایشان می‌آورند فقط یک هفته این‌ها را محاصره کنید لازم نیست با آن‌ها بجنگید این‌ها نه غذا دارند نه آب دارند نه هیچی. برای این که یک حکومت فاسد و یک ملت مفت‌خور بار آمدند! ملت مفت‌خور کنار منابع نفت نشستند همین‌طور مصرف و مصرف و برج ساختن، کسانی هم این‌جا عقل‌شان به چشم‌شان است فکر می‌کنند این‌ها پیشرفت است! این کدام پیشرفت است که تو از همه جهت وابسته‌ای و ظرف یک هفته فقط واردات‌تان محروم بشود نابود می‌شوید. این 30 سال تحریمی که برای ما ایجاد کردند تا الآن 50 تا ملت را از پا می‌انداخت. امروز مسئولیت دانشجوی ما نسبت به وضعیت اجتماعی، ملت خودش و جهان معاصر چه وظیفه‌ای است؟ بحث اصلاح الگوی مصرف، یک بار بحث تولید، یک بار بحث کار ملی و سرمایه ملی، یک وقت بحث سبک زندگی و از این قبیل مطرح می‌شود همه این‌ها در راستای یک هدف نهایی است و آن تمدن‌سازی است امروز انقلاب ما فقط به تغییر رژیم سیاسی اکتفا نکرده و نباید بکند. امروز شما و نسل شما و امثال شماها کسانی هستید که یکی دو دهه آینده را باید بسازید دنیا چشمش به این‌جاست از این جهت که ببیند یک ملتی که سی و چند سال است غرب، و آن موقع هم که شرق بود غرب و شرق، او را محاصره‌اش کرده‌اند تا زمینش بزنند همه واردات مفید را به روی او بستند واردات مصرفی را گذاشتند بیاید و هنوز هم می‌گذارند بیاید ولی واردات مفید را بستند، تحریم علمی و اقتصادی شد چطور این ملت می‌تواند سر پایش بایستد و به بقیه ملت‌ها پیام بدهد که ببینید ما کردیم شد، این‌ها می‌خواهند این اتفاق نیفتد ملت‌های دیگر در دنیا نگویند که این‌هایی که شما گفتید شش ماه شش ماه گفتید ما براندازی می‌کنیم و از بین می‌روند و ملت ایران دست‌هایشان را بالا می‌برند و می‌گویند غلط کردیم اینها که الآن سی و چند سال است ایستادند و نسبت به سی سال پیش هم خیلی قوی‌تر شدند و به یک قدرت منطقه‌ای و جهانی تبدیل شدند. "کسینجر" تئوریسین درجه اول صهیونیستی آمریکاست ما بچه بودیم یادمان هست که کسینجر استراتژیست آمریکا بود کسی بود که چین را از شوروی جدا کرد و در جهان کمونیزم شقه انداخت. کسینجر اعلام کرد که حریف ایران نمی‌شویم، آمریکا، اروپا، همه با هم حریف این ملت نمی‌شویم و باید قبول کنیم که بالاخره این غنی‌سازی را قبول کنیم و بعد یک جمله عجیب‌تری در آن مقاله از او نقل شده بود گفته بود این‌طوری که من دارم می‌بینم ملت ایران کاری کرده که تا ده سال دیگر هم احتمالاً اسرائیل نخواهد بود! این‌ها می‌گویند تمام محاسبات ما را در دنیا و منطقه این ملت ایران بهم ریخته است. اگر تمدن‌سازی را هدف نگیریم و برای آن سرمایه‌گذاری نکنیم این دستاوردهای موقتی است و از دست خواهد رفت. امروز مهمترین پیام روز دانشجو این است که دانشجوی امروز ما غیر از این که به وضعیت خودش، ‌خانواده‌اش، زندگی‌اش، کارش، منزلت اجتماعی‌اش باید بیندیشد و همه این‌ها تکلیف شرعی است و همه این‌ها حق شرعی است علاوه بر آن باید فکر کند که چه مسئولیتی نسبت به ملت خود در این سیر تمدن‌سازی دارد که شما به عنوان دانشجو به ارزش‌های اجتماعی و اصول انقلاب در ساحت یک ملت تمدن‌ساز چگونه باید بیندیشید.

در تعبیر از امام(ع) آمده است که: «قِیمَهُ کُلِّ إمرئٍ ما یُحْسِنُهُ» (نهج البلاغه، حکمت 81). معنی این عبارت این استکه شما هر شخصی را که – حالا ما به جامعه تعمیم می‌دهیم – هر شخص و ملتی را که می‌خواهید ارزشگذاری کنید و ببینید این شخص، این خانواده، این جامعه، چه منزلتی دارند چقدر می‌ارزند؟ ببینید آن‌ها چه چیزهایی را ارزش می‌دانند؟ این روایت حداقل دوجور معنا شده است. یک معنایش این است که ببینید «مایحسنه» یعنی آن چیزی که آن‌ها این را خوب می‌دانند انگار که گفته «ما یُحَسِنُه» آن را تحسین می‌کنند. ببینید یک فرد و یک جامعه در چشم‌شان چه چیزهایی مهم است؟ مثلاً مد و ادا و اصول و مصرف بالا و پز و چشم و هم‌چشمی‌های مادی و مسابقه در مادیات برایشان مهم است این ملت همین‌قدر می‌ارزد قدرتش هم همین‌قدر است شرافت‌شان را هم به همین چیزها می‌فروشد مگر ما الآن نداریم کسانی را که می‌گویند مقاومت نمی‌ارزد این‌قدر نباید بها بدهیم! ما از اول می‌توانستیم تسلیم بشویم که نه جنگ باشد، نه محاصره باشد، نه تحریم باشد، نه هیچی. ارزش آن را نداشت. وقتی می‌پرسیم چرا؟ می‌بینیم نهایتاً ارجاع می‌دهد به این که یکسری مشکلاتی برای من پیش آمد یعنی در واقع بین شکم و شرف خود شکم خود را ترجیح می‌دهد! یک ملت‌هایی هم هستند که اگر بین شکم و شرف مخیّر بشوند یکی را انتخاب کنند شرف را انتخاب می‌کنند ولو گرسنگی را تحمل کنند. چرا این جریان‌های کربلا و امام حسین(ع) را هزار و اندی سال است همه در برابر آن خضوع می‌کنیم و با احترام تواضع می‌کنیم؟ برای این که این 72 نفر پیدا شدند و گفتند که در انتخاب بین شرف و شکم، ما شرف‌مان را ترجیح می‌دهیم هیهات من الذلّه، ما جان‌مان را می‌دهیم و ذلت را نمی‌پذیریم و الا غیر از این 72 نفر صدها میلیون و چند هزار مسلمان دیگر بودند یک عده‌ای‌شان بی‌اطلاع بودند عده زیادی‌شان هم مطلع بودند ولی نگفتند هیهات من الذله گفتند این چیزها خیلی مهم نیست این شعارها را ندهید همان ذلت بیاید بهتر است عوضش زنده می‌مانیم در این سی سال هم ما کسانی داشتیم که آن چیزهایی که برایشان ارزش بوده نیازهای ابتدایی مادی‌شان بوده است این‌ها همیشه گفتند و می‌گویند و خواهند گفت که مقاومت، ارزش ندارد. در این روایت می‌فرماید هر جامعه و هر شخصی را اگر می‌خواهید ارزش‌گذاری‌شان بکنید ببینید آن‌ها چه چیزهایی را تحسین می‌کنند و ارزش می‌دانند.

یک معنای دیگر هم که برای این روایت شده و آن هم خیلی مهم است اگر می‌خواهید شخصی یا ملتی را ارزشگذاری یا داوری کنید ببینید آن‌ها چه کاری را درست انجام می‌دهند؟ «ما یُحْسِنُه» چه کارهایی را درست و تمیز انجام می‌دهند؟ یعنی به سبک کارشان نگاه کنید. هر کار اقتصادی و علمی می‌تواند درست، دقیق یا غیر دقیق انجام بشود بنابراین به هر کدام از این معانی که این روایت را بگیرید نتیجه‌اش در باب جامعه‌سازی و تمدن‌سازی روشن است که چه آثاری خواهد داشت. یک تعابیری است در حوزه تعلیم و تربیت که برای فرد به کار می‌رود که من این‌جا می‌خواهم در مورد جامعه آن‌ها را به کار ببرم و کاملاً معنادار است در مباحث تعلیم و تربیت و نفس‌شناسی می‌گویند آنچه که جزء عقاید و اخلاق شخص واقعاً شده باشد نه به زبان، نه در امتحان و گزینه و پرس و جوهای این‌طوری. ولی واقعاً آن بخش از اخلاق و عقایدی که جزء حقیقت انسان یا یک جامعه شده است به لحاظ منطقی می‌گویند این‌ها مثل صورت نوعی اوست یعنی فصل مقوّم اوست می‌گویند انسان، حیوان ناطق است، این ابعاد اعتقادی و اخلاقی که جزء حقیقت یک روح یک جامعه و یک شخص بشود این هم جزء تعریف آن فرد یا جامعه می‌شود. دیگر عَرَضی نیست ذاتی است جزء شخصیت او می‌شود. به اصطلاح می‌گویند این دیگر حال نیست ملکه است، برای فرد ملکه می‌شود یعنی جزئی از وجودش می‌شود و وارد خمیره وجودی‌اش می‌شود. بخواهم مثال بزنم یک وقت من و شما دروغ نمی‌گوییم منتهی در یک جمعی قرار می‌گیریم چون نمی‌شود دروغ گفت. مثلاً لو می‌روی یا آبرویتان می‌رود یا بقیه این‌طوری هستند یا در یک جمعی قرار می‌گیری می‌بینی همه نماز می‌خوانند نمی‌توانی نماز نخوانی. اگر این ملکه نباشد و جزء مقوّم شخصیت فرد نباشد همین آدم که وقتی در یک جمعی قرار می‌گیرد و می‌بیند همه نمازشب می‌خوانند و اهل خیرات هستند و یک مرتبه آدم خوبی است کافی است این آدم آب به آب بشود در یک جمع دیگر و در یک محیط دیگری قرار بگیرد مثلاً برود یک شهرستان دیگری که خانواده‌اش و دوستانش آن‌جا نیستند یا خارج از کشور برود یک جایی که احساس کند هیچ کس او را نمی‌شناسد می‌بینید کل ارزش‌های این آدم عوض می‌شود. همان که نماز می‌خواند همین می‌آید و در یک جمعی قرار می‌گیرد مثلاً می‌گوید آقا یک پارتی تشکیل شده، بچه‌ها جمع هستند برویم، می‌پرسد کسی از آشناها نیست می‌گوید نه راحت باش. می‌آید آن جا می‌بینید اساساً یک موجود دیگری شده است. این یعنی این که این ارزش‌ها تا نوک زبان او بوده این جزء شخصیت او نیست این مجبور بود به این‌ها تن بدهد در محیط مذهبی قرار می‌گیرد مذهبی می‌شود در محیط غیر مذهبی قرار می‌گیرد غیر مذهبی می‌شود محیط خرمقدس‌ها می‌رود این‌هایی که خیلی مذهبی افراطی و نادان هستند خرمقدس می‌شود می‌رود توی محیط لامذهب‌ها لامذهب می‌شود! خب این یعنی چه؟ یعنی این ارزش جزء وجودی تو نشده است. اما وقتی ملکه وجودی‌ات شد یعنی جزء خصلت وجودی تو شد در مورد فرد این‌طور است تو را الآن از محیط بردارند ببرند در کثیف‌ترین محیط در کثیف‌ترین جمع قرار بگیری تو همین آدم هستی مسخره‌ات می‌کنند تو خجالت نمی‌کشی آن‌ها شرمنده می‌شوند. یک رفیقی داشتیم در مسجد محل ما بود به نام شهید مهران نصیری، ایشان دانشجوی دانشگاه صنعتی بود دانشگاه قبول شد و بعد هم رفت طلبه شد دانشگاه را رها کرد، گفت من دانشگاه قبول شدم که فامیل و خانواده‌ام نگویند چون دانشگاه قبول نشدی رفتی آخوند شدی! گفت دیدید من رتبه خوب آوردم، قبول هم شدم، ولی علاقه ندارم می‌خواهم بروم فلان، رفت طلبه شد و معمم شد و در جبهه هم شهید شد. سن او از من کمتر بود فکر کنم شاید ایام شهادتش 19- 20 سال بیشتر نداشت. ایشان سجده‌های طولانی بعد از نماز می‌رفت پدرش می‌گفت به او گفتم مهران تو این‌طور بعد از نمازت سجده می‌کنی، یک ربع، 20 دقیقه، نیم ساعت در سجده هستی مردم چه می‌گویند؟ بد است. جواب ایشان این بود که پدر من نباید خجالت بکشم که سجده می‌کنم مردم باید خجالت بکشند که سجده نمی‌کنند! یک چنین آدم باشخصیتی بود که به جای این که بگوید ببخشید من مذهبی نیستم من انقلابی نیستم من مثل شما هستم، برعکس می‌گوید چرا من خجالت بکشم تو باید خجالت بکشی این جزء وجود و شخصیت او می‌شود. آدمی هم داشتیم که زمان انقلاب و جنگ چون در محیط فداکاری و مذهبی قرار گرفته بود یک آدم سوپرمذهبی بود بعد که جنگ و انقلاب تمام شد و برگشت گفت ما در زندگی‌مان مشکلات داریم، ما مدام در جبهه‌ها بودیم حالا چه کار کنم که زندگی‌ام را درست کنم؟ احساس کرد که از بقیه عقب مانده است. تخته‌گاز رفت دنبال پول، دیگر حلال و حرام را هم کنار گذاشت! به بقیه هم می‌توانی بگویی و جزء شخصیتت نباشد و در یک لحظه خاصی که مجبور هستی انتخاب کنی بین منافع و این ارزش‌ها این‌ها را زیر پا می‌گذاری. پس این یک مسئله.

دانشجوی امروز ما، دانشجوی مسلمان اولین وظیفه‌اش این است که تبدیل این ارزش‌های انقلابی و دینی و مکتبی است به ملکه کردن در خودش، نه حال. یعنی این‌ها بشود ذاتی ما نه عَرَضی. و بعد تلاش کنیم این‌ها را به ملکات جامعه تبدیل کنیم. این‌ها بشوند ملکات جامعه ما، چون جامعه هم حال و ملکه دارد یک ملت هم می‌تواند یک وقتی احساساتی بشود یک کا رهایی بکند توی یک شرایط دیگر یک کارهای دیگری بکند، ببینید اگر یک جامعه‌ای درست تربیت نشود همین‌طور که در عاشورا می‌بینید همه سیاه می‌پوشند سینه می‌زنند همه، خدا هم از همه قبول کند، یک وقتی یک موقعیت دیگری پیش بیاید و شرایط طور دیگری باشد دیگر آن وقت حسینی بودن هزینه‌اش فقط یک پیراهن سیاه و آش و خوردن نباشد واقعاً هزینه بخواهد و بگویند هزینه‌اش این است که از جان و مال و آبرویت بگذری. شما خیال می‌کنید تمام این‌هایی که عزاداری می‌آیند حاضر هستند فداکاری کنند؟ هرگز این‌طور نیست؟ می‌گویند ملت شریف ایران و همه ملت‌ها، ولی واقعیت این است که ملت نگاه می‌کند ببیند وضع چطوری می‌شود اگر خطر نداشت همه می‌آیند اگر خطر داشت دیگر نمی‌آیند مثل همه ملت‌های دیگر است. شما فکر نکنید کل ملت در انقلاب بوده و کل ملت در جنگ بوده، انقلاب با یک اقلیتی شروع شد. شهید می‌دادند بقیه نگاه می‌کردند کم‌کم آمدند. جنگ هم همین‌طور بود شما خیال می‌کنید کل ملت در جبهه‌ها بودند؟ ما زمانی داشتیم که امام(ره) اعلام می‌کرد و می‌گفت هرکس می‌تواند اسلحه بردارد بیاید، می‌رفتی جبهه می‌دیدی گردان نیرو کم دارد زنگ می‌زدی که بچه‌ها فلان، نمی‌آمدند. برای تشییع شهید می‌آمدند بعضی‌ها برای همان هم نمی‌آمدند. بنابراین بعضی‌ها می‌گویند ملت‌ها ولی واقعیت این است که بقیه هستند در راهپیمایی، در تظاهرات، در جشن، در عزا می‌آیند اما اگر یک وقتی برسد یک شرایطی پیش بیاید که باید از بچه‌تان بگذرید، باید مال‌تان را بدهید باید مشکلات را تحمل کنید آن وقت شما خواهید دید که از هر هزار نفر چند نفر در صحنه می‌مانند؟ آن تعبیر امام حسین(ع) است که فرمود مردم دین، لغلغه زبان‌شان است این جمله امام حسین(ع) است فرمود دین، لغلغه زبان مردم است. «فَاِذا مُحِّصوا بِالْبَلاءِ قَلَّ الدَّیّانونَ»؛ آن لحظه‌ای که آزمون و امتحان پیش بیاید خواهید دید که چقدر دین‌داران کم هستند! همه به چاک می‌زنند! این طبیعی است. البته ملت ایران بین همه ملت‌ها بهترین امتحان را داد یعنی بیشترین تعداد پای کار آمدند و واقعاً ایستادند. ملت‌های دیگر این‌طور نبودند. لذا امام(ره) در وصیتنامه‌شان گفتند من شهادت می‌دهم که ملت ایران از ملت حجاز در زمان پیامبر(ص) و از ملت عراق در زمان امیرالمؤمنین(ع) باوفاتر بود. همین‌طور است البته آن هم راجع به همه ملت نبود. شما در فامیل‌های خودتان نگاه کنید هر کسی در فامیل‌های خودش و همسایه‌هایش نگاه کند ببینید از یک خانوار 200 نفری چند نفر جبهه می‌رفتند؟ یک خانواده یا یک جمعی و حتی یک ملتی می‌توانست سوپر مذهبی و سوپر انقلابی ادا دربیاورد و آن لحظه‌ای که باید فداکاری کند، هزینه بگذارد، تازه همه آن‌هایی که به جبهه هم می‌آمدند مثل هم نبودند. شما این را بدانید همه از خانه‌هایشان دل نمی‌کَندند سمت منطقه بروند یک بخشی می‌آمدند آن‌هایی هم که می‌آمدند همه مثل هم نبودند بعضی‌ها تا اهواز، بسیجی بودند بعضی‌ها می‌آمدند تا گردان، تا پای کار می‌آمد آن لحظه‌ای که یک مرتبه باید بلند شوی می‌بینی که گلوله‌ها دارد به سمت تو می‌آید و گلوله خورد به نفر بغلی چشمش درآمد، آن یکی پایش قطع شد، آن لحظه آیا بلند می‌شوی یا بلند نمی‌شوی؟ شما فکر می‌کنید هرکس به جبهه می‌آمد همه همین‌طور بودند؟ نخیر، همان جا هم یک عده تا آنجا نمی‌آمدند تا آنجا هم می‌آمدند می‌خوابید فرمانده می‌گفت بلند شو بلند نمی‌شد نمی‌توانست بلند شود نه این که نخواهد نمی‌توانست بلند شود یک عده‌ای بلند می‌شدند. در هر گردان 300 نفر، 40- 50 نفر واقعاً می‌جنگیدند و این 40- 50 نفر هم چشم‌شان به 10- 15 نفر بود. عملاً گردان آن 10- 15 نفر بودند. جامعه هم همین‌طور است. شما نگاه نکنید به این ادا و اصول‌ها. اگر یک کسی با تیپ انقلابی و مذدهبی به شما زور گفت یا از او یک چیز بدی دیدید آن را حمل نکنید که خب پس این انقلاب و حزب‌الله و دین این‌طور است نه، این‌ها آدم‌های قلابی هستند آدم‌های حقیقی نیستند پس ما تا این‌جا دوتا نکته گفتیم. 1) موقعیت‌های طبقاتی، اجتماعی، اقتصادی فرد می‌تواند علیه او بکار برود می‌تواند به نفع او به کار برود، چه فقر و چه غنا بستگی دارد که چگونه با مسئله مواجه می‌شویم و در ذیل آن گفتیم 90 درصد بزرگان تاریخ شرق و غرب عالم و بزرگان علم و دین کسانی بودند که در مشکلات سخت زندگی بزرگ شدند نه در رفاه. نکته دوم عرض کردیم همان طور که فرد حال و ملکه ذاتی و عَرَضی دارد یک ملت هم می‌تواند حال و ملکه، ذاتی و عرضی داشته باشد. نقش دانشجو در رابطه با شخص خودش، تبدیل ارزش‌ها از حالت حال به ملکه، یعنی این‌ها را جزء وجودش بکند نه این که تابع جو باشد. اگر تابع جو باشی یک بار یکی می‌آید دستت را می‌گیرد می‌برد هیئت، یکی هم دستت را می‌گیرد می‌برد دیسکو و پارتی‌ها که می‌رقصند! هر دویش را هم می‌گویید رفتیم! آن می‌گوید ایشان گفتند این هم می‌گوید ایشان گفتند بعد بستگی دارد که این هر دو طرفی که دست تو را می‌کشند زور کدام‌شان بیشتر است؟ اگر آدم جزء ملکه و شخصیتش شد یک نفری در بدترین شرایط در کنار آن شرایط می‌ایستد. اصلاً آن یک نفر، شرایط را عوض می‌کند جو را تغییر می‌دهد یک وظیفه شما مراقبت از حال و ملکه خودتان است به عنوان شخص دانشجوی مسلمان، به لحاظ اعتقادی و اخلاقی. یک مسئولیت دیگر هم دارید و آن این که مراقب باشید که ارزش‌ها در جامعه، فقط حال و لغلغه زبان نشود در جامعه این‌ها ملکه جامعه بشود. بشود جزو ساختار ذاتی یک جامعه. یک ملت وقتی که ذاتش تغییر کرد دیگر با تحریم و فحش و تهدید و تطمیع از پا درنمی‌آید می‌ایستد. ملت ایران الحمدلله بین همه ملت‌ها باز جزو جلوترین ملت‌هاست باز خواستم بگویم این را هم یک چشمی نگاه نکنید.

چه زمانی بفهمیم چه چیزی در ما حال است نه ملکه؟ در جامعه ما و خود ما ؟ عَرَضی است نه ذاتی؟ معمولاً در این مباحث دوتا معیار می‌آورند می‌گویند تخلّف و اختلاف. تخلف یعنی این که یک وقتی به این ارزش‌ها پایبند هستی یک وقتی هم دور و برت را نگاه می‌کنی می‌بینی کسی نمی‌بیند می‌گویی برو بابا! دیشب داشت تلویزیون یک برنامه‌ای را نشان می‌داد از یک دختر خانمی به نام شهیدی بود در کردستان، یک دختر 16 ساله قهرمان یک ملت است – حالا برای آن‌هایی که ندیدند بگویم – یک دختر 16 ساله در اوج آن جنگ‌هایی که کوموله و دموکرات و ضد انقلاب در کردستان جنگ داخلی راه انداخته بودند و می‌خواستند تجزیه کنند این دختر 16 ساله را گرفته بودند مدت‌ها شکنجه، اهانت، می‌زدند و این را دست و پایش را در زنجیر می‌کشیدند و در کوچه و خیابان‌ها می‌گرداندند فقط به او گفته بودند که باید به امام(ره) فحش بدهی و توهین کنی، آن موقع تو را رها می‌کنیم. توهین نکرد. ملکه یعنی این. یک دختر 16 ساله، نه آیت‌الله است، نه دکتر است، نه مهندس است، نه هیچی، ولی آدم است. آن وقت این دختر را زنده بگور کردند حتی آن لحظه‌ای که داشتند خاک روی او می‌ریختند این دختر حاضر نشده توهین کند. این یعنی یک ولی‌الله، ولیت‌الله. ولایت الهی که می‌گویند تجسّم آن این است. عرفان یعنی این دختر. جهاد یعنی همین. الگو یعنی همین دختر 16 ساله. یک دختر 16 ساله کل آن گروه‌های مسلح را آن‌جا به زانو درآورده است. یک جایی هم من از ایشان خواندم که آن طرف گفته فقط یک فحش بده ما تو را ول می‌کنیم این‌طوری که داری ما را تحقیر می‌کنی. این همه شلاق می‌زنند گرسنگی به تو می‌دهند اهانت به تو می‌کنند یک دختر 16 ساله می‌تواند یک گروهی با چند هزار مسلّح را در حالی که اسیر آن‌ها تحقیر کند و تحقیر کرد. این یعنی فرق ملکه و حال. این یعنی کسی که این ارزش‌ها جزء وجودش شده است. بعضی از ماها هم هستیم در یک محیطی قرار می‌گیریم یک کمی قرتی‌مآب، برای این که یک وقت آن‌ها یک چیزی نگویند نماز هم نمی‌خوانیم که یک وقت نگویند این‌ها مذهبی هستند؟ این تفاوت دو فرد و دو ملت است و دو جامعه است. "تخلف"، یک ملاک است. که گاهی انجام بدهی و گاهی انجام ندهی و از یک ارزش تخلف کنی. "اختلاف" هم یک معیار دیگر است. چیزی که ذاتی نیست هم در آن اختلاف است و هم تخلف. چیزی که ذاتی است خیر. این هم یک ملاک برای این که چگونه این کار انجام بشود یعنی ناهماهنگی در مبانی علمی هست یا نیست؟ و در مبانی علمی و عملی هست یا نیست؟

نکته سوم این که می‌گویند فرد دوتا تولد دارد در مورد جامعه هم می‌شود گفت دو میلاد داریم. تولد اول، تولد جسمانی است وقتی به ما تاریخ تولد، همه ما تاریخ تولد جسمانی‌مان را ذکر می‌کنیم. بعضی‌ها تاریخ تولد دوم ندارند همان تاریخ تولد اول دارند و مرگ اول. در همین دنیا. چون فقط در عوالم جسمانی و غریزی دارند زندگی می‌کنند. یک کسانی در دنیا هستند که میلاد ثانی، تولد دوم دارند و آن‌ها کسانی هستند که وارد عرصه مفاهیم ماوراء الطبیعی می‌شوند یعنی از سطح غریزه و خودخواهی غریزی بالاتر می‌آیند و به یک حقایق و ارزش‌هایی در این عالم می‌اندیشند که این‌ها مادی نیست یعنی قد انسان از قد زرافه و گوساله و گربه یک کمی بالاتر می‌رود و سطح زندگی او عوض می‌شود. میلاد اول را حیوانات هم دارند ما هم داریم. میلاد دوم را دیگر حیوانات ندارند انسان‌ها هم همه ندارند بعضی از انسان‌ها هستند که تولد دوم را پیدا می‌کنند یعنی تولد روحانی، اخلاقی و معنوی. تولد عقلانی پیدا می‌کنند. فطرت دوم‌شان شکوفا می‌شود. فطرت اول یک فطرت عادی و غریزی است و در سطح عواطف عادی است همه دارند حیوانات هم دارند دیدید حیوانات هم نگران بچه‌شان هستند، نگران زوج خود هست، نگران غذایش هست، نگران غذای بچه‌اش هم هست. اما فطرت دوم با میلاد دوم فطرت دوم در انسان شکوفا می‌شود.

رسالت دیگر دانشجوی مسلمان امروز این است در این ملت، که خیلی به سبک زندگی هم مربوط می‌شود که هم خود ما و شما میلاد دوم را تجربه کنیم و هم کاری کنیم ملت ما فطرت دوم را پیدا کند و به میلاد دوم دستیابی داشته باشد.

بعضی‌ها از یک تولد سومی هم در این عالم می‌گویند که تعداد بسیار کمتری به آن نائل می‌شوند و آن جایی است که به معارف متعالی الهی دست پیدا می‌کنند. بنابراین نفس انسان یک حرکت تکاملی دارد می‌تواند این تکامل را درست طی کند، می‌تواند ساقط بشود، جامعه و یک ملت هم همین‌طور است. چطور می‌گویند در مورد یک شخص، می‌گویند ممکن است به سوری بهیمیت برویم، بهائم، حیوان، کسی که فقط به خورد و خوراک و لذت غریزی‌اش فکر می‌کند. به ما می‌گویند مراقب باشید هم خودتان به سمت بهیمیت بروید و هم نگذارید جامعه، یک جامعه بهیمی بشود. ملت بهیمی، جامعه بهیمی جامعه‌ای است که از صبح تا شب فقط به خوراک و خواب و تفریح و لذتش فکر می‌کند فقط به بدنش فکر می‌کند این یک جامعه بهیمی می‌شود درست مثل حیوانات و اکثر ملت‌های دنیا الآن همین‌طور هستند اقشار مهمی در جامعه ما هم الآن همین‌طور هستند یعنی از صبح تا شب و شب تا صبح هیچ دغدغه‌ای ندارند که چه کار کنم بیشتر بخورم؟ بیشتر لذت ببرم؟ بیشتر کیف کنم؟ تمام ذهن در خانه و ماشین و امکانات است. این یک خانواده و جامعه بهیمی می‌شود. جامعه سبوئی داریم. سَبوئی یعنی وحشی و خشن، جوامعی که در آن‌ها خشونت بالاست، استرس و اضطراب بالاست، حق‌کشی بالاست، آمار قتل بالاست، امنیت نیست، هرکسی هر جوری بتواند به صورت یک خانواده دیگر پنجول می‌کشد. لقمه یک خانواده دیگر می‌گیرد که خودش بخورد. این یک جامعه سبوئی می‌شود. در مورد فرد این‌ها هست و در مورد جامعه هم صدق می‌کند. خود ما و شما گاهی اوقات خصلت بهیمی بر شخص من و شما غلبه می‌کند آن وقتی که تمام وجود و هدف، ‌خوشگذرانی و شهوت است. یک وقتی جنبه سبوئی پیدا می‌کند آن وقتی که خشن می‌شویم و به دیگرانی که آن‌ها را مزاحم منافع خودمان می‌دانیم فحش می‌دهیم، حمله می‌کنیم تجاوز می‌کنیم، می‌زنیم اگر شد می‌کشیم.

خصلت سوم، خصلت شیطنت و وهم است یعنی کلاهبرداری و حقه‌بازی یک جامعه‌ای که هم در بازار، هرکسی به هرکس می‌رسد، توی اداره، هرکسی به هرکسی می‌رسد می‌خواهد یک جوری کلاه او را بردارد اصلاً برایش مهم نیست که حقوق او چیست؟ حقوق من چیست؟ حد و مرز ما چیست؟ عدالت چه می‌گوید؟ اخلاق چیست؟ شریعت چیست؟ فقط نگاه می‌کند که چطوری کلاه این را بردارد؟ در یک روایتی دیدم از امام(ع) پرسیدند که آقا بازار اسلامی چطور بازاری است؟ فرمودند که سه تا چیز در آن نیست. 1) در آن دروغ گفته نمی‌شود. 2) چانه نمی‌زنند. 3) قسم هم در آن نمی‌خورند. گفتم درست مثل بازارهای ماست، دروغ نمی‌گویند! قسم هم نمی‌خورند! چانه هم نمی‌زنند! دقیقاً ما الآن بازارهایمان بازارهای اسلامی است.

ببینید امروز دانشجو در تمدن‌سازی و جامعه‌پردازی و سبک زندگی این وظیفه را دارد، هم شخص خودش هم جامعه مراقب باشیم که: 1) مراقب باشیم سبوئیت در ما غلبه نکند البته سبوئیت در همه ما هست خشونت کم و بیش در همه هست. 2) بهیمیت هم در همه هست، لذت‌طلبی، میل به خشونت، شیطنت و وهم هم در همه ما واهمه هست یک استعدادی در همه ما هست که چگونه کلاه کسی را برداریم و فریب بدهیم، دروغ بگوییم. حتی گاهی کلاه خودمان را برمی‌داریم این‌قدر زرنگ هستیم! گاهی ما خودمان کلاه خودمان را از بقیه بهتر برمی‌داریم و بعد هم به خودمان تبریک می‌گوییم. حالا این خصلت‌ها و این استعدادها را خدا در ما گذاشته است منتهی این استعدادها اگر در ذیل وحی و عقل قرار بگیرد جامعه را پیش می‌برد چون جامعه هم به خشونت و هم یک مقدار خشونت و هم یک مقدار لذت، هم یک مقدار وهم و قدرت نقشه‌کشی این لازم است اگر این‌ها نباشد که شما فقط عقل داشته باشید خیلی زندگی پیش نمی‌رود یعنی اگر یک ملتی فقط عقلانی و خشک باشد ولی در این ملت نه قدرت دافعه باشد نه جاذبه باشد، نه شهوت باشد، نه غضب باشد، نه قدرت نقشه‌کشی وهمی باشد خب این جامعه هم پیش نمی‌رود این هم یک بُعدی است. بنابراین در سبک زندگی اسلامی این را توجه کنید هم شخص خودمان و هم خانواده‌مان هم جامعه را به این سمت ببریم که بهیمیت و سبوئیت و وهم هر سه هست باشد و باید باشد ولی هر سه تحت کنترل عقل و وحی باشد این یک جامعه عقلانی می‌شود. عشق در آن هست، عاطفه هست، شهوت هم هست، شهوت هم خوب چیزی است اگر شهوت نبود نه خانواده بود نه زندگی بود، نه کسی میل داشت کار کند، شهوت به میل مخالف و شهوت به میل و راحتی، اگر این‌ها نباشد کسی به طور طبیعی کاری نمی‌کند از صبح توی خانه می‌نشیند. یکی از بلاهایی هم که عرض کردم سر این خانواده‌های خیلی مرفه می‌آید همین است این‌هایی که همه چیز برایشان آماده است با خودش می‌گوید من برای چه بروم بیرون کار کنم؟ کار کنم که چه بشود؟ می‌خواهم کار کنم که پول دربیاورم، خانه و خوراک داشته باشم؟ خب الآن همه را دارم. هیچ چیز به دهان او مزه نمی‌کند. تفریح می‌رود لذت نمی‌برد، غذا می‌خورد لذت نمی‌برد. یک وقتی به یکی از این تیپ‌ها گفتم که – از بستگان بود – داشتیم با او جایی می‌رفتیم یک چندتا کارگر کنار خیابان زیر سایه یک درختی نشسته بودند داشتند نان و خربزه و چایی می‌خوردند بعد همین‌طوری که از توی ماشینش رد می‌شد و کولر ماشینش هم روشن بود، چلوکباب را هم زده بود یک نگاهی کرد گفت بدبخت‌ها. گفتم کیفی که دارد از آن غذایش می‌کند تو از ده وعده چلوکبابی که می‌خوری این کیف را نمی‌کنی. برای این که تو مفت‌خوری، زیر کولر، نه کار می‌کنی که گرسنه بشوی، تو که نمی‌فهمی زحمت‌کشی چیست؟ شب تا صبح که نشستی، صبح هم خمار بلند می‌شوی، بعد ساعت 10 بیرون آمدی سوار ماشین می‌شوی زیر کولر ماشین، گرسنه نیستی، همین‌طور هی چیز می‌خوری، این الآن که نشسته دارد این نان و خربزه را می‌خورد از چلوکبابی که تو می‌خوری بیشتر لذت می‌برد. مهم آن نحوه‌ی مواجه با زندگی است. یک خانواده‌ها و یک تیپ‌هایی دارند بهیمی در جامعه زندگی می‌کنند سبک زندگی‌شان بهیمی است. یک عده سبک زندگی‌شان سبوئی است، یک عده سبک زندگی‌شان مدام شیطنت است کسانی هستند واقعاً که صبح تا شب دارن نقشه می‌کشند چطوری کلاه یکی را بردارند و دیگری کلاه‌شان را برندارد. آخر این زندگی است؟ زندگی که تعادل و عقلانیت بر آن حاکم است. این وظیفه دانشجوی امروز ماست که مواظب باشد فریب الفاظ را نخورد. تحول یک جامعه یا به سمت بهیمیت و سبوئیت و شیطنت است یا به سمت فرشتگی و اگر به سمت فرشته‌گی و خصلت‌های الهی است غیر از تمایل عمل هم لازم است باید هزینه آن را بپردازی. کافی نیست نیت شما خوب باشد باید هزینه بپردازید و باید زحمت بکشید و باید مشکلات را تحمل کنید و مشکلات عبادت است. شنیدید آن طرف از این عرفان قلابی‌ها بود آمد دید امام باقر(ع) وسط ظهر تابستان دارند با کارگرهایشان کار می‌کنند و بیل می‌زنند عرق می‌ریزند. گفت بروم این را موعظه‌اش کنم چقدر اهل دنیاست. آمد جلو گفت تو کیستی؟ گفت من فلانی‌ام. گفت عجب! پسر علی هم هستی خجالت نمی‌کشی جدت با آن زهد و فداکاری، تو این‌جور سر ظهر داغ تابستان دست از دنیا برنمی‌داری و آمدی باز داری کار می‌کنی و دنبال نان هستی؟ اگر الآن بمیری به خدا چه جواب می‌دهی؟ امام باقر(ع) فرمودند اگر الآن بمیرم به خدا عرض می‌کنم خدایا در حال عبادت تو مردم، وسط معرکه جهاد مُردم. چون تلاش برای تأمین زندگی خانواده و کار، بزرگترین عبادت و بزرگترین جهاد است، ‌مفت‌خوری است که ننگ است. این جامعه، جامعه‌ای که فرهنگ آن این‌قدر منحط باشد که وقتی می‌خواهد به کسی توهین کند بگوید نوکر، کلفت! در حالی که در فرهنگ اسلامی نوکر، کلفت، کارگر بزرگترین افتخار است. یعنی کسی که مفت‌خور نیست، انگل نیست. پیامبر(ص) از جبهه برگشتند تمام مؤمنین، اصحاب و مردم به استقبال آمدند در آن لحظه پیامبر(ص) جلوی همه از اسب پایین می‌آیند که یک پیرمرد کارگری که از بس کار کرده دست‌های زخم شده، پیامبر(ص) طوری که همه ببینند حالا همه می‌خواهند بیایند به پیامبر متوسل بشوند، ببوسند، دست بزنند، پیامبر می‌فرماید اول ایشان، دست این کارگر را بلند می‌گیرد که همه ببینند و بعد می‌گوید این دستی است که آتش را تجربه نخواهد کرد. بعد می‌آورد پایین دست این کارگر را جلوی همه می‌بوسد و می‌گوید این دستی است که من باید ببوسم. این یک فرهنگ است. یک فرهنگ هم این است که هرکس زرنگ‌تر و مفت‌خورتر و گرگ‌تر است، روباه‌تر است کمتر کار کند کلاه بردارد و بیشتر بخورد، در آن فرهنگ یعنی این آدم خیلی زرنگ است. جامعه‌ای که در آن کار و کارگری توهین حساب بشود مفت‌خوری و انگلی و سرمایه‌داری افتخار بشود آن جامعه اسلامی نیست. و یکی از وظایف دانشجوی مسلمان این است که مراقب باشد این فرهنگ را باید بشکند، این فرهنگ، ضد فرهنگ اسلام و تشیع است. امام(ره) می‌گفت در تمام جبهه‌ها را بگردید اگر یک بچه سرمایه‌دار پیدا کردید؟ - این جمله امام بود – تمام از طبقات پایین هستند چون این حاضر است از جان و مالش برای حقایق بگذرد، به چیزی وابسته نیست. اگر هم یک بچه سرمایه‌داری بود روحیه‌اش، روحیه سرمایه‌داری نبود یعنی از خانواده‌اش و تیپ طبقاتی‌اش کَنده بود آمده بود و جزئی از این توده مردم بود. امام(ره) می‌گفت من یک موی کوخ‌نشینان را با تمام کاخ‌نشینان عوض نخواهم کرد، این‌ها آدم هستند و برایشان منافع‌شان اولویت نیست. حضرت امیر(ع) در نهج‌البلاغه به مالک می‌گویند مواظب باش آن‌جا که می‌روی هوای این خواص را نداشته باش، این‌هایی که قدرت دارند، پول دارند، این‌ها آدم‌های مفت‌خوری هستند که هیچ خدمتی به جامعه نمی‌کنند همیشه هم طلبکار هستند همیشه هم ناله می‌کنند. فرمودند سراغ توده مردم برو و طبقات متوسط پایین برو. فرمودند این‌ها هستند کسانی که می‌شود به آن‌ها تکیه کرد. این‌ها هستند کسانی که به انبیاء همیشه کمک کردند. این‌ها کسانی هستند که بیشترین زحمت‌ها و فداکاری‌ها را می‌کنند و کمترین توقع را هم دارند به کمترین چیزی هم راضی و شاکر هستند. شما می‌دانید در همین دوران جنگ ما 90 درصد رزمندگان ما واقعاً خانواده‌های فقیر بودند، یا روستایی بودند یا فقیر بودند، متوسط به پایین بودند، یا متوسط بودند 5 درصد اگر خانواده‌های خیلی مرفه باشند که آن‌ها مسیرشان را واقعاً تغییر داده بودند و آن‌ها خودشان مثل سرمایه‌داران زندگی نمی‌کردند. هرچه داشتند می‌دادند. هیچ وقت این طبقات زمان جنگ ناله نمی‌کرد که آقا 7- 8 سال جنگ، چقدر جنگ؟ بس است دیگر! حالا این‌ها همیشه زحمت کشیدند، این‌ها شهید دادند، این‌ها جبهه می‌رفتند، این‌ها مصیبت می‌کشیدند، تمام این غرغرها و نق‌نق‌ها و ناله‌ها برای بالاشهر بود. خانواده‌ها و طبقات مرفهی که نه بچه‌هایشان جبهه می‌رفتند بچه‌هایشان خارج رفته بودند سربازی‌هایشان را هم یا می‌خریدند یا می‌دزدیدند خانواده‌های مرفه بالاشهری که نه در جبهه بودند نه پول به جبهه می‌دادند نه وقتی که مشکلات کوپن و قحطی و تحریم بود روی آن‌ها خیلی فشار نمی‌آمد روی طبقات محروم فشار می‌آمد. این‌هایی که هم زحمت می‌دیدند و هم بچه‌هایشان را می‌دادند تا آخر کنار امام ایستادند و می‌گفتند هرچه امام بگوید. ولی این‌ها مدام نق می‌زدند.



هشتگ‌های موضوعی

نظرات

آدرس پست الکترونیک شما منتشر نخواهد شد

capcha